جان آنتیوکو شخصی بود که محلههای فقیر و پایین شهر بزرگ شده بود. خانواده او کاملا فقیر نبود، او پسر یک شیرفروش خسیس و بدبخت بود که سالها پس از مرگش مشخص شد که سهامی به ارزش یک میلیون دلار داشته است. او که جوانترین و تنها پسر یک زوج ایتالیایی امریکایی بود، در یکی از آپارتمانهای کارگری بدون آسانسور در بروکلین زندگی میکرد. او که مادرش جانی صدایش میکرد، پسری مشکلساز در مدرسه ابتدایی کاتولیک در خیابانی پر دار و درخت با پیادهروهایی ناهموار و زمین بازی با دیوارهای کوچک بود. در دوران نوجوانی به خاطر اذیت کردن حیوانات در محله شهرت پیدا کرده بود. پدرش که مردی کم حرف بود، زمانی که آنتیوکو دوازده سال داشت، خانواده را به یک خانه ویلایی بانگالو در منطقه لانگ آیلند بورگ در مینولا منتقل کرد تا جان را از دوستان بدذاتش جدا کند. آنتیوکو تحولات دهه ۱۹۶۰را پشت سر گذاشت. او از خدمت سربازی و اعزام به ویتنام بازماند و در فستیوال موسیقی و هنر وودستاک حضور پیدا کرد، فقط به خاطر اینکه دوستش در این فستیوال حضور داشت و آنتیوکو کار بهتری برای انجام دادن نداشت. یکی از موضوعاتی که موجب گسترش تخیلاتش شد، پول درآوردن بود. بدبختی پدرش موضوع شایعات در منطقه بروکلین و لانگ آیلند بود و انجام دائمی کارهای آسان و نامطلوب موجب شد تا آنتیوکو قسم بخورد که یک روز آنقدر پول خواهد داشت که هرگز زندگی نصفه و نیمه نداشته باشد. او اولین کار واقعیاش را در فروشگاه کفش فروشی بیکر در روزولت فیلدز مال در لانگ آیلند تجربه کرد، جایی که متوجه شد مهارت خوبی در فروش دارد. او کار کردن کمیسیونی را دوست داشت، جایی که شکست یا موفقیتش هر شب مشخص میشد و دیگر فروشندگان روی تخته سیاه آن را مشاهده میکردند. او این نوع کار را هیجان انگیز میدانست. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.